تاریخ انبیاء (از آدم خلیفة اللّه (ع) تا خاتم رسول اللّه (ص))
مکر زنان در کشتن شتر صالح
مدت زیادی، روح ناپاک قوم صالح، آنان را بر کشتن شتر ترغیب می کرد ولی ترس از جان خود، آنان را باز می گرداند. هیچکس جرأت اذیت و آزار شتر را نداشت و برای این کار پیش قدم نمی شد، لذا برای پایان دادن به این قضیه زنان دست به کار شدند.
در این راه زنها با واگذاری عفت و پاکدامنی خود، مردان را شیدای زیبایی خود کردند و آنها را به دام انداختند تا به مقصد برسند. با چنین وضعی هرگاه زن دستوری صادر کند مردهای هوسران تسلیم دستور او هستند. به همین خاطر ذی صدوق دختر محیا (زرقاء)، که دارای زیبایی و جمال است خود را بر مصرع بن مهرج عرضه داشته و گفت اگر شتر صالح را بکشی، تسلیم تو هستم.
و همچنین پیرزنی از کفار بنام (عُنیزه)، (مُدار بن سالف) را به منزل خود دعوت نموده و یکی از دختران خود را به وی عرضه داشت و گفت: من شیربها از تو نمی خواهم، هدیه نامزدی یا ثروت از تو طلب نمی کنم، فقط باید آن شتری را که قلبها را تسخیر کرده و شراره ایمان را در دل مردم شعله ور می سازد و... را نابود سازی.(1) این حیله زنانه، انگیزه ای قوی و علاقه ای شدید در آنها ایجاد کرد و نیروی عشق و جوانی، قدرت آنها را مضاعف کرد و جرأت و شهامت به ایشان بخشید، لذا آنها در بین مردم قوم، به جستجوی چند نفر نیروی کمکی پرداختند، تا در کشتن شتر به آنها کمک کنند.
پس از گردش در شهر هفت نفر دیگر به آنان پیوستند و در کمین شتر به انتظار نشستند. موقعی که شتر از آبشخور بازگشت، (مصرع) تیری به سمت استخوان ساق پای شتر رها کرد، که استخوان آنرا شکست و (قُدار) با شمشیر به سمت او شتافت و بر پای
[82]
حیوان فرود آورد و شتر به زمین افتاد و شتر را کشت و با کمال خرسندی بشارت قتل شتر را برای مردم آوردند.(1)
مردم همانند استقبال از فرماندهان پیروز، به استقبال آنان شتافتند و به شادی پرداختند و با تاجهایی که برای آنان بافته بودند، مقدمشان را گرامی داشتند.
مخالفین صالح، پس از اینکه شتر را کشتند و از دستور خدای خویش سرپیچی کردند و از ذات خود پرده برداشتند و به تهدید صالح اعتنایی نکردند به او گفتند؛ ای صالح اینک اگر راست می گویی و پیغمبر خدایی، آنچه ما را به آن تهدید می کردی نازل کن!
1 - نقل از روح المعانی، تألیف آلوسی و قصص الانبیاء، تألیف النجار، ص 283.1 - قصه های قرآن، ترجمه زمانی، ص 57؛ قصه های قرآن، رضوی، ص 109.